سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   
  »ندبه کنان ظهورت«
آخرین مطالب
انقلاب جهانی مهدوی
سیمای دل آراوقامت زیبای حضرت مهدی(عج)
تورامن چشم درراهم
سحرنزدیک است
تورا من چشم درراهم
تورا من چشم درراهم
من هم مثل جدم حسین تنهاهستم!
چشمان گریان حضرت زهرا(س)
دل من ومادرم زهرا سلام الله علیها شکسته است
منتظران دعاکنید
به شیعیانم بگوبرای فرجم دعاکنند
دعا بر ای ظهورامام زمان وصلوات برآن حضرت
بگو تاصبح چندآدینه مانده است؟؟؟
آیات تبیینی درباب مهدویت
زمین کربلا قطعه ایست ازبهشت
[عناوین آرشیوشده]
 
آرشیو مطالب
شهریور 89
 
پیوندها
عاشق آسمونی
یک نکته از هزاران
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
.::نهان خانه ی دل::.
****شهرستان بجنورد****
آقاشیر
دوازدهمین سوار سرنوشت
هم اندیشی دینی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
.: شهر عشق :.
سکوت سبز
بوی سیب
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
ابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرار
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
مشاوره - روانشناسی
«نجوای شبانه»
برادران شهید هاشمی
من الغریب الی الحبیب
توشه آخرت
خورشید آل یاسین
ایـــــــران آزاد
مائده الهی
کیمیا
صل الله علی الباکین علی الحسین
ره آورد عاشورا
در پناه آسمون
بر و بچه های ارزشی
مذهب عشق
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
پایگاه فرهنگی
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
ارتش سرخ مهدی(عج)
گل پیچک
دهاتی
ردّ پای او
شاهد
قرآن معجزه ای جاوید
کشکول
fazestan
منتخبى از احکام و فتاوا
من اجل تراب البحرین اصبحناشهداء
یکی بود هنوزهم هست
...محض یار مهربانم
آخرین منجی
دکتر علی حاجی ستوده
دریغ از فراموشی لاله ها ...
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
یا زهرا مدد
فانوس
فناوری روز
سایت وان آنلاین
جزوات کارشناسی ارشد
وب سایت ختم قرآن مجید
وب سایت ختم صلوات

یه مخلوق
 
درسهایی ازنهج البلاغه


شناخت پیروان شیطان

منحرفان،شیطان رامعیارکارخودگرفتند،وشیطان هم آنهارادام خودقراردادودردلهای آنان تخم گذاردوجوجه های خودرادردامانشان پرورش داد.باچشم های آنان می نگریست وبازبان های آنان سخن می گفت.پس بایاری آنهابرمرکب گمراهی سوارشدوکردارهای زشت رادرنظرشان زیباجلوه داد؛مانندرفتارکسی که نشان می داددرحکومت شیطان شریک است وبازبان شیطان،سخن باطل می گوید.
خطبه7نهج البلاغه


نکوهش تکبروخودپسندی شیطان

شیطان برآدم(ع)به جهت خلقت اوازخاک،فخرفروخت وبا تکیه به اصل خودکه ازآتش است دچارتعصب وغرورشد.
پس شیطان دشمن خداوپیشوای متعصب هاوسرسلسله متکبران است،که اساس عصبیّت رابنانهادوبرلباس کبریایی وعظمت باخدادرافتاد،لباس بزرگی رابرتن پوشیدوپوشش تواضع وفروتنی راازتن درآورد.آیانمی نگریدکه خدابه خاطرخودبزرگ بینی،اوراکوچک ساخت؟وبه جهت بلندپروازی اوراپست وخوارگردانید؟پس اورادردنیاطردشده وآتش جهنّم رادرقیامت برای اومهیّافرمود؟
خطبه192نهج البلاغه


هشدارازدشمنی شیطان

سفارش می کنم شمارابه پرواداشتن ازخدا،خدایی که باترساندن های مکرر،راه عذررابرشمابست وبادلیل وبرهان روشن،حجت راتمام کرد،وشماراپرهیزدادازدشمنی شیطانی که پنهان درسینه هاراه می یابد،
وآهسته درگوشهارازمی گوید،گمراه وپست است،وعده های دروغین داده،درآرزوی آنها به انتظارمی گذارد،زشتی های گناهان رازینت می دهد،گناهان بزرگ راکوچک می شمارد،وآرام آرام دوستان خودرافریب داده،راه رستگاری رابرروی دربندشدگانش می بندد،ودرروزقیامت آنچه راکه زینت داده انکارمی کند،وآنچه راکه آسان کرده،بزرگ می شمارد،وازآنچه که پیروان خودراایمن داشته بودمی ترساند.


وصف حضرت مهدی(عج)

زره دانش برتن دارد،وباتمامی آداب،وباتوجه ومعرفت کامل آن رافراگرفته است،حکمت گمشده اوست که همواره درجستجوی آن می باشد،ونیازاوست که دربه دست آوردنش می پرسد.
درآن هنگام که اسلام غروب می کندوچونان شتری درراه مانده دم خودرابه حرکت درآورده،گردن به زمین می چسباند.
اوپنهان خواهدشد(دوران غیبت صغری وکبری)،اوباقیمانده حجت های الهی،وآخرین جانشین ازجانشینان پیامبران است.
خطبه182نهج البلاغه


ملتمس دعا | 3:6 عصر - چهارشنبه 89/7/14
+ نظر
 
ارزش ها وضدارزش هاازدیدگاه امام علی(ع)


*امیدواری به خداوند

-هیچ یک ازشمابه غیرازپروردگارخویش،امیدوارنباشد.

*واقع بینی وترک آرزوهای منفی

-بدانیدکه آرزوهای خام ومنفی،عقل رادچارغفلت می سازد.
-کسی که آرزوهایش طولانی ومنفی است،به اعمال زشت وناروادچارمی شود.
-همیشه جاهل ونادان،یاافراط گراست یاتفریط کننده.
-ره آوردتفریط،پشیمانی وثمره ی دوراندیشی،سلامت ورستگاری است.

*خیر خواهی واحترام به دیگران

-اصلاح بین مردم ازیک سال نمازوروزه مستحبی باارزش تراست.
-هرکس که استبداددررأی داشته باشد،هلاک می شود.
-خداهیچ یک ازخودخواهان وفخرفروشان رادوست ندارد.
-هیچ پشتیبانی بهترومطمئن ترازمشورت کردن نیست.
-آنگاه که به شمااحترام گذاشتند،به بهترازآن پاسخ بده!هرگاه دستی برای نیکی به سوی تودرازشد،به بیش ازآن پاداش بده!درعین حال دراینگونه موارد،اجرفراوان برای کسی است که دراحترام ونیکی پیش،دستی کرده است.

*تواضع وفروتنی

-بافروتنی وخوشرویی،نعمت هاکامل می شود.
-کسی که متواضع باشد،دوستانش فراوان خواهندشد.
-خدارا،خدارا،یعنی ازخدابترسیدوازآینده شوم وزشت تکبروخودبزرگ بینی بپرهیزید.


*عفووگذشت

-دیگران راعفوکنید،آیادوست نداریدخداشماراعفوکند؟
-باخاروخاشاکی که درچشم است،چشم رافروبند،وگرنه هیچ گاه درزندگی خوشحال نخواهی بود.

*راستگویی وپرهیزازدروغ

-باپاکان وراستگویان همنشین باش وباآنهامعاشرت ودوستی کن.
-زبان درنده است،اگراورارهاکنی می گزد.
-ازدروغ بپرهیزید،زیرادروغ ودروغ گویی باایمان بیگانه است.

*ترک حسادت

-بریکدیگرحسدنورزید،زیراحسدمانندآتشی که چوب رابسوزاند،ایمان شمارانابودمی کند.
-تندرستی وسلامت بدن،ازکمی حسادت ورزیدن است.

*صبروبردباری

-برشمابادکه بردباری رادرهرکاری پیشه کنیدکه صبرنسبت به ایمان مانندسراست نسبت به بدن.
-کسی که حوادث کوچک رابزرگ بشمارد،خداونداورابه مصیبت های بزرگ ترگرفتارمیکند.
-صبردونوع است:یک نوع دربرابرناملایمات ونوع دیگردربرابرآنچه به آن تمایل داری.


ملتمس دعا | 4:10 عصر - دوشنبه 89/7/5
+ نظر
 
دو روز مانده به پایان جهان...


دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیش‌تری از خدا بگیرد.

داد زد و بد و بیراه گفت!(فرشته سکوت کرد)

آسمان و زمین را به هم ریخت!(فرشته سکوت کرد)

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت!(فرشته سکوت کرد)

به پرو پای فرشته پیچید!(فرشته سکوت کرد)

کفر گفت و سجاده دور انداخت!(باز هم فرشته سکوت کرد)

دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد!

این بار فرشته سکوتش را شکست و گفت: بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی! تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن!

لابلای هق هقش گفت: اما با یک روز... با یک روز چه کاری می‌توان کرد...؟

فرشته گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آن که امروزش را درنیابد، هزار سال هم به کارش نمی‌آید و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن!

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید. اما می‌ترسید حرکت کند! می‌ترسید راه برود! نکند قطره‌ای از زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد، بعد با خود گفت: وقتی فردایی ندارم، نگاه داشتن این زندگی جه فایده ای دارد؟ بگذار این یک مشت زندگی را خرج کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سرو رویش پاشید، زندگی را نوشید و بویید و چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد و می‌تواند...

او در آن روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی ‌را به دست نیاورد، اما... اما در همان یک روز روی چمن‌ها خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آن‌هایی که نمی‌شناختنش سلام کرد و برای آن‌ها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد.

او همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد!

او همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود.


ملتمس دعا | 3:51 عصر - شنبه 89/6/27
+ نظر
 
پندهای صلواتی


برترین اعمال دربرزخ
ابوعلقمه میگوید:پیامبر(ص)بعدازنمازصبح روبه ماکردوفرمود:اصحاب من!دیشب عمویم حمزه وبرادرم جعفرطیّاررادرخواب دیدم.به آن دوبزرگوارنزدیک شدم وگفتم:پدرومادرم فدایتان!کدام عمل رابرتریافتید؟پاسخ دادندپدرومادرمافدایت!ماصلوات فرستادن برتو،تشنه راسیراب کردن ومحبت علی بن ابیطالب رابرترین اعمال یافتیم.

عذاب قبرستان
مادری بعدازوفات دخترش،اورادرخواب می بیندکه درعذاب ورنج سختی است.باناراحتی ازخواب بیدارمی شودوناله وفریادوگریه سرمی دهد.چندروزی به حال فرزندش اشک ریخت.مدتی ازاین ماجراگذشت.دوباره دخترش رادرخواب دیدکه خوشحال وخرسنداست ودربهشت فردوس نشسته ودرحال استراحت است.مادرگفت:ای دختر،آن دفعه باآن وضع اسفبارواین دفعه تورادربهشت می بینم،داستان چیست؟
گفت:ای مادر،آن عذاب وسختی هابه خاطرگناهان وغفلت هایم بوده که مشاهده کردی،امااین حالی که میبینی به واسطه این است که چندروزپیش عزیزی ازکنارمقبره وقبرستان ماردمی شدوچنددفعه صلوات فرستادوثواب آن رابه اهل گورستان بخشید.خدابه برکت آن صلوات عذاب راازاهل این گورستان برداشت.هرکس که درقبرستان صلوات بفرستدوبه اهل آن هدیه کند،خدابه برکت آن،عذاب راازاهل آن برمی دارد.

آسانی عبورازصراط
رسول خدا(ص)فرمود:شب گذشته خواب عجیبی دیدم.مردی ازامت خودرادیدم که ازصراط می گذشت وهرلحظه می لرزیدودرهرقدم می لغزید.پس دیدم صلواتی که برمن فرستاده بود،آمدودست اوراگرفت وبه سلامت اوراازصراط گذرانید.

زیرعرش الهی
پیامبراکرم(ص)فرمود:سه نفردرروزرستاخیز،آن روزی که سایه ای جزسایه ی خداوندنخواهدبوددرزیرعرش الهی خواهندبود.
عرض شد:ای رسول خداآنهاچه کسانی هستند؟فرمود:آنکه اندوه غمزده ای ازامت مرابرطرف سازد،کسی که سنت مرازنده نمایدوآنکه فراوان برمن صلوات فرستد.

عفوگناهان
حضرت محمّد(ص)فرمود:هرکس مرایادکندوبرمن صلوات فرستد،خداجمیع گناهان اورابیامرزد،اگرچه به عددریگهای عالج باشد.عالج بیابانی ست که ریگهایش ازسایربیابانهابیشتراست وبین مکه وشام وعراق قراردارد.


ملتمس دعا | 12:55 عصر - شنبه 89/6/27
+ نظر
 
راز خوشبختی


روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد. او هشت‌سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.

یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، متعجب شد.

مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت:

روز شما به ‌خیر. مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: "هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام."

پس مرد فاضل گفت: "خداوند تو را خوشبخت کند."

مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام."

تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: "همیشه خوشحال باشید."

مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام."

مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمی‌آورم. خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید."

مرد فقیر گفت: " با خوشحالی این‌کار را می‌کنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالی‌که من هرگز روز شری نداشته‌ام زیرا در همه‌حال، خدا را ستایش می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را می‌پرستم. اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او یاری می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام.

تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم. سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند.

تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا عمیق‌ترین آرزوی قلبی من، زندگی‌کردن بنا بر خواست و اراده‌ی خداوند است."

منبع:اینترنت


ملتمس دعا | 6:31 صبح - جمعه 89/6/26
+ نظر
 
سه پند لقمان به پسرش


روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی

و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .


ملتمس دعا | 6:30 صبح - جمعه 89/6/26
+ نظر
 
غزل قصیده ی توفیق


مگریتیم نبودی،خداپناهت داد؟
خدا که درحرم امن خویش راهت داد؟

هجوم جهل وخرافه،هجوم تاریکی
خدا،پناه درآن دوره سیاهت داد

خدا؟کدام خدا؟آن خدای بی مانند
همان که عصمت پرهیزازگناهت داد

همان که جان نجیب تورامراقب بود
همان که سینه خالی ازاشتباهت داد

توان وتوشه به پایان رسیده بودولی
خدارسیدبه فریادوزادراهت داد

بگوکه نعمت پروردگارپنهان نیست
خداکه دست توراخواندودستگاهت داد

خداکه چشم تورابانمازروشن کرد
خداکه فرصت تشخیص راه وچاهت داد

قسم به روزکه خورشیدشمع خانه توست
قسم به شب که خدابرتری به ماهت داد

جدانمیشودازتوخدا،نخواهدشد
خدارفیق سفر،بخت نیکخواهت داد

یتیم آمده ام،مانده ام،پناهم ده
مگریتیم نبودی،خداپناهت داد؟

مرتضی امیری اسفندقه


ملتمس دعا | 6:17 عصر - پنج شنبه 89/6/25
+ نظر
 
من باخداغذاخوردم!


پسرکی بودکه میخواست خداراملاقات کند،اومیدانست تارسیدن به خدابایدراه دورودرازی بپیماید.به همین دلیل چمدانی برداشت ودرون آنراپرازساندویچ ونوشابه کردوبی آنکه به کسی چیزی بگوید،سفرراشروع کرد.
چندکوچه آنطرف تربه یک پارک رسید،پیرمردی رادیدکه درحال دانه دادن به پرندگان بود.پیش اورفت وروی نیمکت نشست.پیرمردگرسنه به نظرمیرسید،پسرک هم احساس گرسنگی میکرد.پس چمدانش رابازکردویک ساندویچ ویک نوشابه به پیرمردتعارف کرد.پیرمردغذاراگرفت ولبخندی به کودک زد.
پسرک شادشدوباهم شروع به خوردن کردند.آنهاتمام بعدازظهررابه پرندگان غذادادندوشادی کردند،بی آنکه کلمه ای باهم حرف بزنند.وقتی هواتاریک شد،پسرک فهمیدکه بایدبه خانه بازگردد،چندقدمی دورنشده بودکه برگشت وخودرادرآغوش پیرمردانداخت،پیرمردبامحبت اورابوسیدولبخندی به اوهدیه داد.
وقتی پسرک به خانه برگشت،مادرش بانگرانی ازاوپرسید:تااین وقت شب کجابودی؟پسرک درحالی که خیلی خوشحال به نظرمیرسید،جواب داد:پیش خدا!
پیرمردهم به خانه اش رفت.همسرپیرش باتعجب ازاوپرسید:چرااینقدرخوشحالی؟پیرمردجواب داد:امروزبهترین روزعمرم بود،من امروزدرپارک باخداغذاخوردم!


ملتمس دعا | 3:6 صبح - چهارشنبه 89/6/24
+ نظر
 
'عجایب هفتگانه '
 از یک گروه از دانش اموز خواستد اسامی "عجایب هفتگانه "را بنویسند.
علی رغم اختلاف نظر ها،اکثرا اینها را جزو عجایب هفت گانه نام بردند:
1) اهرام مصر
2) تاج محل
3) دره بزرگ(به نام گراند کانیون در امریکا)
4) کانال پاناما
5) کلیسای پطرس مقدس
6) دیوار بزرگ چین
آموزگار هنگام جمع کردن نوشته های دانش آموزان،متوجه شد که یکی از آنها هنوز کارش را تمام نکرده است.
از دخترک پرسید که ایا مشکلی دارد.
دختر جواب داد:
"بله کمی مشکل دارم ،چون تعداد شگفتی ها خیلی زیاد است و نمیدانم کدام را بنویسم"
آموزگار گفت:" انهایی را که نوشته ای نام ببر شاید ما هم بتوانیم کمک کنیم".دخترک با تردید چنین خواند:
به نظر من "عجایب هفت گانه "دنیا عبارتند از:
1) دیدن
2) شنیدن
3) لمس کردن
4) چشیدن
5) اسحاس کردن
6) خندیدن
7) دوست داشتن
اتاق در چنان سکوتی فرو رفت که حتی صدای زمین افتادن سنجاق شنیده می شد.
آن چیزهایی که به نظر مان ساده و معمولی میرسند،انها را نادیده و دست کم میگیریم،حقیقا شگفت انگیزند!!!
با ملایمت به یادمان می اورند
که با ارزش ترین چیزهای زندگی ساخته دست انسان نیستند و انها را نمیتوان خرید.
آن قدر خود را مشغول نکنید
که بی توجه از کنارشان بگذرید.

منبع:سایت شوک


ملتمس دعا | 12:46 صبح - چهارشنبه 89/6/24
+ نظر
 
ما دیگر ایوب نیستیم


طعمش‌ تلخ‌ بود. تلخی‌اش‌ را دوست‌ نداشتیم. نمی‌دانستیم‌ که‌ دواست.

دوای‌ تلخ‌ترین‌ دردها. نمی‌دانستیم‌ معجون‌ است.

معجونِ‌ انسان‌ شدن.

گمش‌ کردیم.

شیطان‌ از دستمان‌ دزدید. بی‌طاقت‌ شدیم‌ و ناآرام. و تازه‌ فهمیدیم‌ نام‌ آن‌ اکسیر مقدس،

 نام‌ آنچه‌ از دستش‌ دادیم، «صبر» بود.

دیگر عزم‌ آهنی‌ و طاقت‌ فولادی‌ نداریم، دیگر پای‌ ماندن‌ و شانه‌ سنگی‌ نداریم. انگار ما را از شیشه‌ ساخته‌اند.

ما با هر نسیمی‌ هزار تکه‌ می‌شویم. ترک‌ می‌خوریم. می‌افتیم، می‌شکنیم، می‌ریزیم‌ و شیطان‌ همین‌ را می‌خواست.

خدایا، ما را ببخش، این‌ تعریف‌ انسان‌ نیست.

ما دیگر ایوب‌ نیستیم. از اینجا تا تو هزار راه‌ فاصله‌ است. ما اما چقدر بی‌حوصله‌ایم. ما پیش‌ از آنکه‌ راه‌ بیفتیم، خسته‌ایم. از ناهموار می‌ترسیم، از پست‌ و بلند می‌هراسیم، از هر چه‌ ناموافق‌ می‌گریزیم. شانه‌هایمان‌ درد می‌کند، اندوه‌های‌ کوچکمان‌ را نمی‌توانیم‌ بر دوش‌ کشیم، ما زیر هر غصه‌ای‌ آوار می‌شویم،

خدایا، ما را ببخش. این‌ تعریف‌ انسان‌ نیست،

ما دیگر ایوب‌ نیستیم.


ملتمس دعا | 12:31 صبح - چهارشنبه 89/6/24
+ نظر
 
<      1   2      
منوی اصلی
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
سایر امکانات
 


تمامی حقوق محفوظ می باشد!

www.ShiaTheme.com