مپرس ازمن وبنگرکه حال دل چون است
به زخم های دلم کزستاره افزون است
چگونه رازدل خسته رانهان دارم
درون پرده که رازم زپرده بیرون است ”
ای یادگارعترت!
ای سحاب رحمت!
ای مهدی آل محمد(ص)!
انسان،درکویرقحطی عشق حقیقی،روبه مرگ افتاده است،چرانمی باری؟
لبهای ترک خورده بیابان انسانیت درلحظه لحظه زمان،تورافریادمی کند،
چرانمی آیی؟
ای پاکترازآب!
وای برترازآفتاب!
چگونه انتظارتوراازسربیرون کنیم که مشارق ومغارب زمین درجستجوی تومانده اند؟!
وکائنات درحسرت توسوخته اند؟!
چگونه تورانخوانیم که نسیم وجویبارتورامی خوانندوبایاددل انگیزتوخویش رازنده می دارند؟!
مهدی جان!
شرمسارم ازاینکه درهوای تونفس می کشم امااعمالم درخورپیروان تونیست!
شرمسارم ازاینکه زمزمه شوق وانتظارسرمی دهم،اماحقیقت انتظارواشتیاق رادرنیافته ام!که منتظران ومشتاقان راستینت هرگزگردگناه نمی گردند.
ای امام منتظر!
من اگرچه خزان زده گناه وعصیانم اماامیدبه فصل بهاری تودوخته ام تابیایی ومن هم دوباره سبزشوم.
بیاای بهارجاودان!
ای صاحب الزمان!
منبع:تورامن چشم درراهم
“