سفیری ازطرف سلطان فرنگ به ایران آمده بودتا دلیل محکمی برنبوت رسول اکرم(ص) بیابدواگرقانع شداسلام آورد.به مجلس علماآمد،محدث کاشانی به آن سفیرفرمود:برای این کاربایدشخص عالمی آمده باشد.
سفیرگفت:ای عالم اسلامی ازخودتجاوزنکن،اگرمی دانستی من چقدرعلوم رااحاطه دارم چنین نمی گفتی.من علومی دارم که ازکارهای شماخبرمی دهم که چه کرده ایدوچه دارید!
مرحوم کاشانی دست دربغل نمود،چیزی دردست داشت،فرمود:چیست دردست من؟
آن سفیرنیم ساعتی فکرکردورنگش تغییرکرد.
مرحوم کاشانی فرمود:معلوم شدکه چیزی نمی دانی!
آن سفیرقسم خوردکه می دانم دردست شماخاک بهشت است لکن نمی دانم چگونه دردست شماآمده است.
مرحوم کاشانی فرمود:این خاک کربلاست وپیامبرمافرموده کربلاقطعه ای ازبهشت است واگربه حساب وعلوم خودت اعتمادداری بایدقبول کنی.
گفت:قبول کردم وهمین دلیل قانع کننده است واسلام آورد.